یهمن محصص، فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد/ خوانش تصویر؛ شماره‌ی شانزدهم

 

فی‌فی از خوشحالی زوزه می‌کشد. اما دلیل خوشحالی‌اش چه می‌تواند باشد؟ رخداد یا واقعیت کلانی که او را تا حد زوزه کشیدن برانگیخته است، چیست؟ رخدادی که بروزش همچون مدخلی غیرمنطقی مسیر زیست عافیت‌طلبانه‌ی سوژه را تا ابد بر هم زده است. اما واکنش فی‌فی به این رخداد البته که یک واکنش هیستیریک است. واکنشی که نقاش به مدد فرم آن را بدین صورت تصویر کرده: یک شکاف یا گسیختگی به شکل دهان که در هیئت فی‌فی رخنه کرده و تماماً آن را در اختیار خود گرفته است. یک شبهِ حفره که بیننده‌ی اثر را برای چشم دوختن، خیره ماندن و نهایتاً ناپدید گشتن در خود فرا می‌خواند. البته هیچ بعید هم نیست که نفس همین ناپدیدی حتمی بیننده در مغاکِ بدن فی‌فی دلیل زوزه کشیدن او باشد. واقعیتی که پیشاپیش اتفاق افتاده است. خیلی قبل تر. به واقع حتی پیش از مواجهه‌ی بیننده با فی‌فی. یا حتی پیش از تولد بیننده. گو اینکه برای فی‌فی بیننده از قبل مُرده باشد. و اما آیا فی‌فی یک مالیخولیایی‌ است؟

 

 

یک بوم سفید حتی بدون آن که نقشی بر روی آن تصویر شود خود یک منظره است. ترکیبی از مناظر متعدد نامکشوف. سطحی که گویا با سفیدی‌اش پیشاپیش همه‌ی آن چیزهایی که ممکن است بر روی‌اش تصویر شوند را در خود دفن کرده است. از این رو وظیفه‌ی هر نقاشی پیش از خالی کردن هر آنچه در سرش است بر روی بوم، خالی کردن تمام آن چیزهایی است که پیش‌تر در بوم حضور دارند. نشانه‌هایی که سطح نمادین بوم را بدل به بستری برای خلق شدن می‌نمایند. بستری از آفرینش که با پرتاب رنگ‌هایی از سوی نقاش مرئی می‌گردد.

 

محصص اگر نابهنگام نمی‌مرد، سرانجام خودکشی می‌کرد! و خودکشی در این مورد-و البته با توجه به مضامین آثار محصص-برای او نشانه‌ای بود از درک آگاهانه‌ی معنای فقدان. فقدانی که نقاش را مجاب می‌کرد که توامان هم الگوریتم‌های معمول زیست یک انسان اجتماعی را پوچ انگار کند و هم سرنوشت‌اش را. محصص مالیخولیایی بود آن هم از این جهت که همواره ترجیح می‌داد حقیقت و امر واقع را یک جا تحویل مرگ دهد و یا آن‌ها پیش‌تر مُرده قلمداد کند. و اساسا چه چیزی برای محصص حقیقی تر از بینندگان مخلوقات‌اش؟ نقاشی که نهایتا حس انزجارش از زیستن را با آگاهی‌اش از چیزی به مراتب دردناک‌تر پیوند می‌داد. چیزی همچون فقدان معنا. یا به واقع وجود نداشتن یا حاضر نبودن بیننده. ناپدید شدن او. غیاب‌اش. نقاشی که مطلقا تنها بود و تمام عمر صرفا برای «سایه‌اش که روی دیوار خمیده و ...» نقاشی می‌کشید.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر