گزارش شب چهارم و پنجم کن/ «قوانین بازار» و «مارگریت و ژولین»

 

 

1. از مهمترین فیلمهایی که در این دو شب توانستم ببینم، فیلم «قوانین بازار» استفان بریز قابل اعتناتر است. داستان فیلم راجع به مردی است که از شرکت محل کار خود اخراج می شود و در وضعیت نامناسب اقتصادی قرار گرفته و لازم است که هر چه زودتر کاری پیدا کند تا هزینه زندگی، اقساط خانه و همچنین مخارج بچه عقب مانده ذهنی خود را درآورد.

 

 

«قوانین بازار» فیلمی تاثیر گذار و خوب است که به خوبی به مشکلات زندگی در سرمایه داری پرداخته است و بیان می کند که به چه نحو زندگی در سرمایه داری همگی را در نهایت به کالا و پاسدار این نظام اقتصادی تبدیل می کند. سبکِ واقع‌گرایانه‌ی فیلم و همچنین بازی ونسان لیندون دلپذیر است و به خوبی وضعیت کارگر را در این نظام نشان می دهد. مشکل بزرگ فیلم نگاه استروتیپیگال فیلم به سرمایه داری به نام واقعیت است. در واقع، زندگی در جامعه‌ی سرمایه داری سراپا درد و رنج نیست، اگر سرمایه داری فقط نظامی دردآفرین بود این چنین دوام نمیاورد. در سرمایه داری به فرد امکان رشد و پاداش هم می‌دهند .کارگردان به این وجوه سرمایه داری کمتر توجه کرده، فیلم تا حدی سیاه نمایی است و نگاه او به این نظام در بخش هایی کاریکاتور وار و شعاری از آب در آمده است.

 

 

2. «مارگاریت و ژولین» فیلم دیگری بود که امشب در تالار دبیوسی پخش شد. داستان فیلم راجع به عشق و کشش بین یک خواهر و برادر در قرن 16 است، فیلم عاقبت نافرجام این رابطه را نشان می دهد و این دیدگاه را مطرح می کند که مذهب از شکل گیری رابطه عشقی بین خواهر و برادر جلوگیری کرده است. فیلم از لحاظ سینمایی دارای شکل‌بندی قوی و پخته‌ای است، بازی ها چشم گیر است و میزانسن خوب چیده شده است. دشوار بتوان از فیلم ایراد شکلی گرفت. ولی محتوای فیلم اصلاً قابل هضم نیست و خوشایند عده زیادی نبود که امشب از سالن سینماامشب بیرون آمده بودند . نقدهای منقی زیادی بر علیه فیلم نوشته شده. به نظر می رسد که در دوره معاصر روند فردگرایی به حدی رسیده که هیچ ارزش اجتماعی و اخلاقی دیگر پایدار نیست و سینماگران به اسم خلاقیت هنری حمله به هر ارزش فرهنگی-تاریخی را مجاز می پندارند. بر خلاف نگاه سرتاپا ایدئولوژیکی که در این فیلم ارائه شده است، مخالفت با ازدواج خواهر و برادر ریشه مذهبی صرف ندارد که فکر کنیم با کم شدن قدرت مذهب این جور عشقی می تواند شکل بگیرد. مخالفت با چنین نوع روابطی در نوشته های اکثر نویسندگان و متفکران در قرون گذشته به چشم می‌خورد. کمتر اندیشمندی را می توان یافت که از چنین ازدواجی دفاع کرده باشد و آن را برای جامعه مفید و خوب تشخیص داده باشد. متاسفانه این در کن به صورت رسم در آمده که هر از گاهی فیلمی افراطی و در تضاد شدید با ارزش های عرفی به نمایش درآید، بدون توجه به اینکه این محتوا ویا شکل افراطی اصلاً ارزش برچسب اصالت را دارد یا نه . در فرهنگِ معاصر صداقت و یکی بودن با خود ارزش بالایی دارد و معمولاً از آن به عنواِن اصالت یاد می‌کنند . زیاد در نقدهای هنری می‌خوانیم که در این کار صداقت و بی ریائی بالایی به چشم می‌خورد و این کار شایسته ستایش فراوان است. باید توجه داشت که صداقت و بی ریائی انواع مختلف دارد. به قولِ گرامشی، فیلسوف ایتالیایی، صداقتِ خود را با انجامکاری خلاف عمل همگی بروز دادن خیلی راحت است نشان دهد. مخالف‌خوانی با حرفی که همگی آن را بیان می‌کنند و یا خلق دیدگاهی با استفاده از کلماتِ جدید سهل است. اما خود را از بقیه متفاوت کردن و صداقت خود را بروز دادن بدون توسل به این جور کارهای پشتک وارو زدن خیلی دشوار است. فیلمی همانند مارگریت و ژولین از طریق سطحی‌گرایی در فکر بروز دادن اصالت هستند. خلاقیتی در این نمونه صداقت‌گرایی نیست : زندان‌ها و دیوانه‌خانه‌ها مملوست از آدم‌های مشابه اصیل با شخصیت‌های به مراتب قوی‌تر و جذاب‌تر و کشش های جنسی خاص. صداقت واقعی در آن است که هنرمند در عین رعایت انضباط ، احترام و توجه به محدودیت‌ها و شرایط خاصِ اجتماعی که در آن زندگی می‌کند اصیل، خاص، مبتکر و دارای منش ویژه باشد.

 

درباره نویسنده :
امیر گنجوی
نام نویسنده: امیر گنجوی

 

دانشجوی دکتری فلسفه‌ی قاره‌ای / دانشگاه یورک انگلستان