گزارش شب هفتم کن/ «آدم‌کش» و «جوانی»

 

1. دیروز اتفاقاً و در حین صحبت با یکی از منتقدان مجله‌ی پوزتیف متوجه شده بودم که کار اخیر هوشیائو شین دیوانه کننده است. سردبیر کایه دو سینما هم قبلاً در شماره‌ی ویژه کن از شوق توصیف ناپذیرش برای دیدن فیلم آخر شین نوشته بود. اکنون که فیلم را دیده‌ام می‌توانم اعتراف کنم که هیچ مخالفتی با این نظرات نمی شود کرد.

کار هوشیائو شین در یک کلام ماورایی است. تاکنون به میزانِ کافی پیرامون قدرت بالای طراحی میزانسن شین نوشته شده، دیگر لازم به تکرار چیزی نیست. تعجبی ندارد که در چنین فیلمِ رزمی گل چینی از تکنیک‌های سینمایی دیده شود. نکته‌ی خاصِ فیلم روش برخورد شین با فیلم‌های سامورایی است؛ بر خلاف کارهای آنگ لی شمشیرزن‌های شین هرگز روی هوا پرواز نمی‌کنند، روی درحت کله ملق نمی‌زنند، و پرش‌های هزار کیلومتری انجام نمی‌دهند، همه چیر بر روی زمین رخ می دهد و البته واقعی‌تر به نظر می آید در واقع تفکر فلسفی سامورایی بودن بر فیلم مسلط است، رویکردی شبیه کوروساوا. تا این لحظه برای من فیلم شین مستحقِ نخل طلای امسال کن است. 

 

 

2. گرامشی در جایی می گوید که یکی از مشکلات بزرگ ادبیات در ایتالیا آن است که روشنفکران ایتالیایی هرگز نتوانسته‌اند آثار هنری‌ای خلق کنند که بتواند با عامه‌ی مردم در ارتباط باشد. به قولِ او، روشنفکران ایتالیایی خود را کاملا تافته‌ی جدا بافته از جامعه محسوب می‌کنند و به هر چیز که رنگ و بوی مردم پسند دارد با بدبینی و حقارت نگاه می‌کنند. در نظر گرامشی چنین دیدگاهی سبب شده که روشنفکران ایتالیایی نتوانند به نقش خود در جامعه به شکلی مثبت و سازنده جواب دهند.

 

 

گرامشی در دورانی می‌زیست که صنعت سینما در ایتالیا هنوز رونق نگرفته بود. در عصر او هنوز فلینی وجود نداشت. اگر گرامشی در دوران ما بود بدون شک با دیدن کارهای سورنتینو کلاهش را از سر به نشانه احترام بر می‌داشت. سورنتینو نماینده‌ی خوبی از یک هنرمند ایتالیایی است که در کارهایش به بازی با مرزهای فرهنگ عام و خاص می‌پردازد. او به شکل کارگردانی درآمده که هم می‌تواند فیلمی را بسازد که در کن جایزه بگیرد و هم نامزد اصلی اسکار شود. رویکرد زیبایی‌شناسی او به سینما مشابه با نگاه آلن بدیو به این رسانه است. بدیو ادعا می‌کند که سینما بیش از دیگر هنرها «به طور خاص مملو از غیرهنر» است: «تصاویری سینمایی در نظر او تصاویری فراگیرند که از «اصولی زوال‌پذیر» و از «تصاویری که صدها بار در جاهای دیگر دیده شده» تشکیل شده‌اند. سینما در این نگاه به نظامی از هنر تعلق دارد که در آن ارتباط نزدیکی با انچه که هنر نیست، تصاویر عوامانه، برقرار باقی مانده. بدیو به این شیوه‌ که سینما از طریق آن خود را پنهان می‌کند، شیوه‌ای که کلیشه‌هایی کم و بیش پراکنده را بر ضد خودشان می‌شوراند، نامی اعطا می‌کند: این یک «فرایند پالایش» است، فرایند هرگز انجام نشدنی کاربردی کردن دوباره‌ی کلیشه‌هایی که در هر عصر تجدید می‌شوند، کلیشه‌هایی که به زعم او یکی از الزام‌های عمیق مدرنیته‌ی سینمایی را تشکیل می‌دهند.

 

در کار «جوانی» سرنتینو به کمال این دو رویکرد بچشم می خورد: کار اخر او نمونه کاملی از تلفیق هنر عام و هنر خاص است . آنچه که در دنیای تصویر او دیده می‌شود کلیشه‌های- ویروسی تصویری است که از طریق کامپیوترها، تبلت‌‌ها، تلفن‌های همراه، تصاویر تبلیغاتی، MTV و غیره به کار او اشاعه یافته است: نمونه‌ای از زییایی‌شناسی ابتذال با رویکردی پالایش یافته. سینما در اینجا خود را در نور شبحی به وجود آورده که از جشن بازار مکاره تا «زیبایی‌شناسی تبلیغاتی» گسترده شده است.

 

درباره نویسنده :
امیر گنجوی
نام نویسنده: امیر گنجوی

 

دانشجوی دکتری فلسفه‌ی قاره‌ای / دانشگاه یورک انگلستان