نقد فیلم ندبه (مویه) The Wailing ساخته نا هونگ جین / رعب‌آور، باشکوه، بزرگ

 

 

ساخته‌ی جدید نا هونگ جین؛ فیلمساز تحسین شده‌ی کره‌ای به تازگی اکران موفقی در کشورهای شرق آسیا داشته است. این فیلم امسال در یکی از بخش‌های جنبی جشنواره‌ی کن نیز اکران شد و تحسین منتقدان بین المللی را برانگیخت. هونگ جین در این فیلم بار دیگر به سراغ ایده‌ای بسیار جذاب و دیدنی رفته است. مطابق دو فیلم قبلی این فیلمساز در این فیلم نیز ما شاهد یک تریلر پلیسی هستیم. تفاوت اما در آمیخته شدن این تریلر با عناصری از ماوراطبیعه است. یعنی اگر در فیلم‌های پیشین فیلمساز این ترس و وحشت عاملی زمینی و مادی داشت در این فیلم وحشت از جایی دیگر بر سر کاراکترهای فیلم هوار می شود.


فیلم با تکه ای از کتاب انجیل لوقا باب 24ام آغاز می‌شود. جایی که شیطان به قصد فریب مومنان خود را همچون انسان بدان‌ها می‌نماید. اینکه آن‌ها چگونه گمان می‌کنند که با یک روح سر و کار دارند  در حالی که او صاحب گوشت و استخوان است؟ سپس شیطان از آن‌ها می‌خواهد نزدیک‌تر بیایند و دستان او را لمس کنند تا مطمئن شوند که او روح نیست و انسان است. با این مقدمه‌ی تکان دهنده که البته در ادامه منطق روایی‌اش آشکار خواهد شد ما وارد جهان تیره و تار و خشن سینمای هونگ جین می‌شویم. گونگ جو؛ شخصیت اصلی فیلم پلیس ساده دلی در دهکده‌ای به اسم گوک سونگ است که به تازگی درگیر یک پرونده‌ی جنایی هولناک شده است. مردی به شکلی وحشیانه خانواده‌ی خود را قتل‌عام کرده و سپس خود دیوانه شده است. پلیس در محل زندگانی قاتل اتاقکی شبیه به عبادتگاه پیدا می کند که البته چندان توجهی بدان نشان نمی‌دهد. چندی بعد حادثه‌ای مشابه روی می‌دهد. این بار یک زن دست به کشتار خانواده اش می‌زند. پلیس دهکده ابتدا گمان می کند که خوردن یک قارچ سمی از سوی قاتلان باعث شده آن‌ها عقل خود را از دست بدهند و دست به اعمال دیوانه‌واری بزنند، اما با توجه به حوادث مهیب آینده این فرضیه‌ی ساده‌دلانه فراموش می‌شود. در ادامه گونگ جو در تحقیقاتش با زنی مرموز مواجه می‌شود که تلاش می کند دلیل همه‌ی این اتفاقات را به حضور غریبه‌ای ژاپنی که تازه به دهکده پای گذاشته است، مربوط سازد. اما گونگ جو جز حرف‌های این زن مرموز شاهد دیگری برای متهم ساختن این مرد ژاپنی ندارد ... 

 

همین خط کلی داستان فیلم نشان می دهد که فیلمساز تا چه اندازه‌ای به خلق معما و پیچیدگی‌های روایی علاقمند است. این پیچیدگی و معماگونگی البته به اندازه‌ای به ساختار روایی فیلم تزریق شده است که تا به انتها به طور کامل مکشوف نمی‌گردد. هر چند همین عامل نیز می‌تواند در نهایت مخاطبان فیلم را تا آخر بر روی صندلی‌هایشان میخکوب کند. فیلمی که با یک کارگردانی فوق حساب شده انواعی از ژانرهای سینمایی را برای روایت کردن داستانی جذاب کنار هم قرار داده است. فیلم هم جنایی است و هم علمی تخیلی. هم مخاطب خود را به بهترین شکل ممکن می ترساند و هم گاه به گاه لبخند به روی لب های او می‌ آورد. فیلم همچنین برای مخاطبان علاقمند به سینمای اسلش نیز تحفه‌ی دندان‌گیری محسوب می‌شود. ارجاعات سرشار فیلم نیز درخشان است. از ارجاع به سینمای وحشت جن محور آمریکا تا سینمای سریال کیلر همین کشور. فیلم همچنین از نقطه نظر مضمونی اشاره‌ی شکوهمندی است به سینمای ماوراطبیعی آسیای شرق. البته همین عامل آخر می‌تواند دلیل اصلی گمراه شدن مخاطبان در انتهای فیلم نیز قلمداد شود. زیرا به نظر می رسد تا زمانی که این مخاطبان آشنایی چندانی با رسوم شمنی آیین‌های آسیای شرقی نداشته باشند، نمی توانند که در انتها به طور کامل از هدف فیلمساز در لزوم استفاده ازاین آیین‌ها در تار و پود روایی اثرش آگاهی یابند. از این نظر فیلم می‌تواند همچون اثری گنگ و نامفهوم از نقظه نظر معنایی فهمیده شود. 

 

فیلم همچنین در زیرلایه‌هایش فیلمی عمیقاً سیاسی است. در این مورد نگاه کنید به نحوه‌ی بازنمایی شخصیت ژاپنی فیلم که تا به انتها یکی از مظنونینِ اصلی وضعیت بغرنج کنونی قلمداد می شود. گو اینکه فیلمساز بخواهد به صورتی کاملاً زیرپوستی به واقعه‌ی الحاق کره به امپراطوری ژاپن از سال 1910 تا پایان جنگ جهانی دوم اشاره کند. واقعه‌ای تاریخی که اثرات جبران‌ناپذیرش تاکنون گریبانگیر مردم کره بوده است. لازم به ذکر است که پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست سنگین امپراطوری ژاپن در آن کشور کره طبق توافق فاتحان این جنگ خانمان‌برانداز به دو بخش جنوبی و شمالی تقسیم شد تا عملاً تکه پاره شود. در هر صورت با توجه به این واقعه اکنون بعید است فیلمساز به صورتی کاملاً اتفاقی خواسته باشد که با وارد کردن شخصیتی ژاپنی و صد البته مرموز روایت فیلم خود را بیش از اندازه پروبلماتیک کند. 

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: بهروز صادقی