پیتر بردشاو درباره‌ی زمان خوب، رودن، داستان‌های میروویتز، کشتن گوزن مقدس و فریب خورده / 5 فیلم بخش اصلی کن 2017

 

 

فریب خورده (سوفیا کاپولا)


سوفیا كوپولا ملودرام جنوبی دلنشینی را در اقتباس از رمان سال 1966 توماس پی كولینان كه پیش از این توسط دان سیگل در سال 1971 با حضور كلینت ایستوود در نقش اصلی به سینما آمده بود ساخته است. او داستانش را با ذوقی مثال‌زدنی و هوشی بی‌پروا تعریف كرده است و تصاویر را از اولین و آخرین صحنه به یكدیگر پیوند می‌دهد تا در نتیجه‌اش روایتی رضایت‌بخش و یكدست را به پایان برساند. او همچنین به گونه‌ای بی‌قید درك اینكه عنوان فیلمش چگونه متناسب با هر كاراكتر آن است را بر عهده خودمان می‌گذارد. فیلم او برخلاف فیلم سیگل، داستان خطری مدفون را به روی پرده آورده است كه من را به یاد ایرا لوین انداخت. به شدت تماشایی، یك درام-تریلر با رگه‌هایی از نوآر و كمدی سیاه.


کشتن گوزن مقدس (یورگیوس لانتیموس)


درست مثل بهترین فیلم‌هایش، یورگوس لانتیموس در جمع‌بندی یك جهان كاملا خیالی و مغروق ساختن ما در آن درخشان عمل می‌كند. اما كیفیت عجیب و غریب فیلم معنایی دوگانه دارد: یك عنصر سبك‌مندانه ابزوردیستی و القای باورپذیر حالت ممانعت. فیلم او گره‌ای درگیركننده، برهم‌زننده و حیرت‎آور دارد كه آن را شبیه به هر هارور-تریلری از دل دهه هفتاد یا هشتاد میلادی می‌كند. تصور جان كارپنتر یا برایان دی پالما یا ریچارد دانر در حال كارگردانی این فیلمنامه غلغلك‌تان می‌دهد. شاید فیلم آن‌ها چندان ظاهر متفاوتی از ساخته لانتیموس نداشت، اگرچه ممكن بود كارپنتر یا دی پالما خواهان پایان پرشتاب‌تری بودند یا حتی آن را بازنویسی می‌كردند.


داستان‌های میروویتز (نوح بامباک)


«داستان‌های میروویتز» یك كمدی خانوادگی بامزه و به معنای واقعی سرگرم كننده است كه با قدم برداشتن بر ریل سینمای كلاسیك تمامی لذات نویسندگی زیركانه و گروه بازیگران بی‌نقص را برای تماشاگر باهم دارد. ماجرای حسرت‌ها و رقابت خواهر و برادرها و مشكلات پدری و ناامیدی از زندگی. فیلم چیزی از «هانا و خواهرانش» را در خود دارد، از مقایسه‌اش با «تننبام‌های سلطنتی» وس اندرسون هم نمی‌شود گذشت. هرچه قدر سبك این دو كار متفاوت از هم باشد اما شاید متاثر از حضور بن استیلر است. داستان فیلم شاید آنقدرها عمیق نباشد، اما به شكل فوق‌العاده‌ای لذ‌ت‌بخش و سرگرم‌كننده است؛ واجد كیفیت‌هایی در فیلمسازی كه آسان به نظر می‌آیند اما اینطور نیستند. همچنین ظرافت، دلنشینی و صمیمیتی واقعی در آن وجود دارد، چیزی كه بخصوص در خطابه نهایی بن استیلر آشكار می‌شود.


رودن (ژاک دولیون)


ژاک دوئیون فیلم بسیار بدی درباره‌ی مجسمه‌ساز شهیر فرانسوی ساخته است. فیلم او انبانی است از تمامی کلیشه‌هایی که ما درباره‌ی زندگی شخصی آگوست رودن می‌دانیم. صحبت از شور و عشق است اما تنها شوری که فیلم دوئیلون می تواند پس از پایان فیلمش در مخاطب بیانگیزد، اشتیاق به بازپس گیری پولی است که بابت تماشای فیلم او به مسئولین سالن پرداخته است! این بدترین فیلمی است که امسال در بخش اصلی جشنواره کن اکران شده است! هر چند که فیلم یک وینست لیندون خیلی خوب دارد. با اینکه حضور او در نقش آگوست رودن نیز نتوانسته فیلم دوئیون را نجات دهد!


زمانِ خوب (برادران شفدی)


زمان خوب به واقع یک عنوان نیشدار و مضحک برای فیلم جدید برادران شفدی است: در فیلم این به معنای کاهش زمان زندانی بودن یک فرد در قبال یک رفتار خوب و شایسته است. بدیهی است که این دو برادر فیلمساز، فیلم بدبین و حزن انگیزی ساخته اند. از سویی دیگر فیلم یکی از بهترین بازی های رابرت پتینسون تا به امروز است. ما هرگز چنین پتینسون باکیفیتی در سینما به یاد نداریم. او به نظر من می تواند یکی از گزینه‌های کسب جایزه‌ی نخل طلای بازیگری امسال کن باشد.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر