سرمقاله 9 سالگی تاسیس آکادمی هنر، نقد دانشگاهی و نقد روزمره

 آکادمی هنر

 

9 سال از روزی که آکادمی هنر به طور رسمی در محافل هنری و خبرگزاری‌های رسمی معرفی شد می‌گذرد. 9 سال از روزی که پیمان بستیم علی رغم تمام مشکلات در حوزه نشر الکترونیکی در کنار شما مخاطبان عزیز باشیم. شاید گاه برخی از دوستان به دلیل نداشتن عواید مالی کار تحلیلی و پژوهشی دلسرد شدند و از میان ما جدا شدند؛ اما دیگران سعی کردند با پشتکار بیشتر چراغ این پایگاه را روشن نگه دارند تا همچنان پس از 9سال تنها صفحه‌ای باشد که برایش اخبار پیش پا افتاده، یادداشت برای کسب بازدید یا درآمدزایی کاذب از بازار مکاره صفحات مجازی اهمیتی نداشته و بر شعار اولیه پیوند جامعه آکادمیک و دیگر مخاطبان باقی مانده باشد. روزی که پیمان بستیم تا شاید آن آرزوی رولان بارت -که مطالب حلقه تِل کل در مورد مسائل روز روی دکه رود و مخاطب عام در کنار مخاطب دانشگاهی آن را بخواند- اینجا در مورد هنرهای گوناگون در حد توان اتفاق افتد و در کنار دانشجویان هنر، بشنویم و بدانیم مخاطب دیگری نیز سعی بر مطالعه دارد و چنین مطالبی را می‌خواند.

 

تفاوت نقد آکادمیک با نقد روزمره‌ای که از ریویو نویسان می‌خوانیم در همین تعهد به مخاطبش است. در حوزه دانشگاهی شما نمی‌توانید از هر واژه یا گزاره‌ای بدون مصداق، بدون تعریف آن و بدون طرح بحث‌اش، آن را به کار ببرید؛ اما در نقدِ روزمره ریویونویس محترم در هر حوزه‌ای سعی دارد حرف خود را به کرسی بنشاند. بدون این‌که منطقی پشت حرفش باشد. به یاد دارم روزی در دانشگاه تهران در محضر دکتر فرزان سجودی، دکتر فریندخت زاهدی، دکتر مجیدسرسنگی و دکتر نغمه ثمینی ارائه‌ای داشتم و واژه گفتمان در عنوان طرح بحث بنده بود. این دوستان در اولین پرسش تمایل داشتند بدانند بنده از چه نوع گفتمانی حرف خواهم زد و پیرو چه مکاتبی در به کار بردن آن هستم. هر کلمه برای خود توضیحی می‌طلبد و شخص با ارائه جزییات به جای کلیات مخاطب خود را روشن‌تر می‌کند.

 

در دوره‌ای که سن کمتری داشتم و به تحصیلات تکمیلی ورود پیدا نکرده بودم همچون همین ریویونویسان عاشق سینما، نقدهای رابین وود، پائولین کیل، اندرو ساریس و ... را در کنار تئوریسین‌هایی چون بازن، منتقدان کایه دو سینما، بالاش، متز و دیگران می‌خواندم اما با ورود به عرصه‌ها و رویکردهایی که خودِ همین افراد از بیرون از سینما وام گرفته بودند، متوجه شدم چقدر در زمان فعلی ریویوها خام دستانه و نشانه‌شناسی متز در روزگار فعلی که نشانه‌شناسی به نشانه‌شناسی پدیداری و گفتمانی ورود کرده است، پیش افتاده می‌نمایاند. اما آن‌ها هم در دوره خود گام‌های مثبتی برداشته‌اند که نباید فراموششان کرد. با این پیش‌درآمد می‌خواهم نقبی به برنامه‌ای که شب گذشته در سیما به طور اتفاقی دیدم نیز سخنی بگویم.

 

شب گذشته که تلویزیون ملی را روشن کردم متوجه شدم برنامه نقد شهروند کین (اورسن ولز | 1941) آغاز شده است و بدم نیامد دقایقی را گوش دهم که آقای فراستی چرا مخالف این فیلم هستند. در مقدمه به دکتر حسام الدین آشنا مشاور رئیس جمهور تاختند که چرا سریال چرنوبیل را به سیاستمداران پیشنهاد کرده‌اند و از اساس این حیطه تخصص ایشان نیست و تخصص آن‌هایی است که در جلسه شرکت کرده بودند؛ آن هم با یک خنده شیطنت آمیز. خب ذکر چند نکته خالی از لطف نیست و قضاوت با خود شما: 1- یک همکار به همکارانش سریالی را پیشنهاد کرده و چه ایرادی دارد 2- مگر هست کسی که فیلم یا سریالی را به شخص دیگری معرفی نکند و آیا باید ایشان تخصص سینما داشته باشند 3- بی‌شک ممکن است مشی سیاسی آقای آشنا را بنده یا هر کس دیگری قبول نداشته باشیم دلیلی بر بی‌سواد خواندن شخص در حوزه سینماست 4- آقای آشنا استاد فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق هستند، آقایانی که در جلسه شرکت کرده‌اند را در مورد تحصیلاتشان جست‌وجو کردم، جواد طوسی حقوق خوانده‌اند و قاضی هستند، سعید قطبی زاده کارشناسی حسابداری و خود آقای فراستی کارشناس ارشد اقتصاد سیاسی. به نظر شما کدامشان محق‌تر بر صحبت در حوزه هنر و فرهنگ از منظر تخصص هستند؟

 

به بحث نقد فیلم شهروند کین بازگردیم. سکانس آغازین فیلم شهروند کین پخش می‌شود و به استودیو هفت می‌آییم و آقای فراستی مشق نویسی برای صحبت در مورد شهروند کین را به تمسخر وامی‎دارند. خب یکی از تفاوت‌های بارز نقد آکادمیک در مقابل نقد روزمره همین صحبت با استدلال و استفاده از حتی ابزارهای کمکی برای تحلیل همچون سمینارهای علمی، درست کردن پاورپوینت از متن، نظریه‌ها، ارجاعات به برون متن‌ها و حتی دلیل آوردن از سکانس‌ها و دیالوگ‌های فیلم است و برخلاف آن این نقد روزمره و اینستاگرامی می‌تواند هر چه خواست بگوید و به هم ببافد که نمونه‌اش این است که آقای فراستی در چند مرحله فیلم را اشتباه تعریف می‌کردند چه برسد به نقد آن؛ اما دلیل بد بودن شهروند کین در جملات آغازین مسعود فراستی چه بود؟ 1- هستند منتقدانی (ریویونویسانی) همچون پائولین کیل که از فیلم خوششان نمی‌آید 2- فیلم سطحی و تخت است 3- اگر فیلمبردارش را ازش بگیریم چیزی ندارد 4- تکنیکش عالی است نه فرمش 5- تئوری بازن به نمای بلند و عمق میدان خلاصه می‌شود و برای همین این فیلم را مشهور کرد 6- کل فیلم تِمش رُزباد است و در مورد نمادها حرف می‌زند و ما فیلم نمادین نداریم 7- از همان آغاز که یک نمای بسیار نزدیک از صورت و دهان شخصیت می‌گیرد و کلمه رُزباد شنیده می‎شود مبتذل است.

 

این درست نمونه بارز و مصداق ریویوهای روزمره‌ای است که سال‌ها منتقدان و نویسندگان –نه فقط در حوزه سینما- بدون تحصیلات مرتبط از آن استفاده کردند و حاصلش فرهنگ از دست رفته ما در حوزه نوشتار و گفتار است. حاصلش همین اغتشاش مفهومی و معنایی صفحات دنیای مجازی است. حاصلش هنرمندان و بازیگرانی است که بدون سواد وارد یک دنیای برهنه مجازی شدند و هر چه خواستند گفتند و خودشان را سوژه دیگران کردند. این گزاره‌های آقای فراستی نه فقط منتسب به ایشان، بلکه اغلب نویسندگان بی‌پایه و اساسی است که در نشریات –و نه فقط سینمایی بلکه هر رشته‎ای- می‌نویسند بی‌آن‌که چیزی از آن بدانند. چگونه می‌توان ادعا کرد فیلم سطح و تختی است بدون آوردن دلیلی، چگونه می‌توان تئوری آندره بازن را اشتباه تشریح کرد، چگونه می‌توان تِم یا موضوع را که در جهان مشترک هستند و مفهومش از ادبیات وام گرفته شده به رُزباد تقلیل داد که مختص یک فیلم است. چگونه می‌توان گفت فیلم در مورد نمادهاست و حتی تعریف نماد را از تئوریسن‌های آن چون چارلز سندرس پرس یا در روانکاوی کارل گوستاو یونگ ندانسته باشیم. آکادمی هنر برای همین اغتشاش و همین آشفتگی مفاهیم در حوزه نشر به دنیای سایبری وارد شد. این‌که اگر می‌گوییم نماد، بی‌شک خوانده باشیم نماد چیست و از مصداق درستی استفاده کنیم؛ نه این‌که هر چه دلمان خواست بگوییم. کاش منتقدی همچون فراستی با دانش کارشناسی جامعه شناسی تمام فیلم‌ها را از این منظر و با توجه به نظریات این رشته نقد می‌کرد، ولی نه این‌که هر چه خواست به هم ببافد که این نه در نقد ایشان در نقد اغلب ریویونویسان وارد است. چگونه می‌شود چون فیلم از دهان شخصیت‌اش نمای بسیار نزدیک می‌گیرد مبتذل می‌شود! ریویونویسان جهان همچون پیتر تراورز، پیتر بردشاو، اوون گیلبرمن، جاستین چانگ، جان بلیس دیل، راجر ایبرت، دیوید ادلستاین، جیمز برادینلی، تاد مک‌کارتی و از این دست نیز بی‌شک نقد تخصصی نمی‌کنند و کارشان اغلب به تعریف خلاصه داستان و واکاوی دوربین، فیلمنامه، بازیگری و برخی جزییات دیگر خلاصه می‌شود؛ اما از گزاره‌های کلی کمتر استفاده می‌کنند و در آن‌جا نمی‌گویند چرا استاد دانشگاه که از قضا فرهنگ و ارتباطات خوانده و درس هم می‌دهد، راجع به فیلم صحبت می‌کند. حد خودشان را نیز می‌دانند که در نهایت دل نوشته‌ای در مورد فیلم است.

 

نگاهی به جزییاتِ ده دقیقه از یک برنامه تلویزیونی کافی بود به خود یادآوری کنیم چرا این پایگاه را دایر کردیم و چرا کنار هم جمع شده‌ایم. در سالی که گذشت سعی بر به روز رسانی ماهانه مطالب تحلیلی بخش‌های مختلف کردیم، جلسات و دوره‌های نقد هنری به کمک رامین اعلایی که پس از استراحت کوتاهی مجدد به خانه‌اش بازگشت داشتیم، اغلب جشنواره‌های مهم جهانی را پوشش دادیم، حوزه تجسمی را همچون سال گذشته با قدرت پیش بردیم، فیلم‌های مهم ایرانی را با نوشتن یادداشت‌هایی معرفی کردیم، حوزه تئاتر با دبیری پژمان الماسی نیای عزیز و حوزه نشانه‌شناسی با دبیری دکتر مرضیه اطهاری جان مجددی گرفت و همچون سال‌های گذشته صفحه جامعه شناسی و هنر با درایت دکتر آرش حسن پور با قدرت ادامه حیات داد. این دوستان علاوه بر مدیریت صفحات خود به خوبی مشاوره و نظارت بر دیگر بخش‌ها دارند و با نظراتشان به یکدیگر یادآوری می‌کنند که چرا کنار یکدیگر هستیم و صداقت در نقد را نباید فراموش کنیم. در سال پیش رو سعی بر برگزاری نشست‌های نقد در یک سالن بزرگتر هستیم که امیدواریم محقق شود تا نقد دانشگاهی بیش از پیش بر عموم علاقه‌مندان تاثیر گذار باشد.

 

درباره نویسنده :
نام نویسنده: تحریریه آکادمی هنر