مضحکهای در تماشاگاه تالار هنر

نمایش مضحکه تلخک

این روزها در سالن تماشا تالار هنر تئاتری به نام مضحکه تلخک به کارگردانی و نویسندگی مریم علی‌اکبری روی صحنه است. شاید بهتر باشد بگوییم مضحکه‌نگار و مضحکه‌گردان، چراکه به نظر می‌رسد ایشان اصرار دارند که این کار مضحکه است و بازیگران همان تقلیدچیها هستند و مکان اجرا همان تماشاگاه عصرانه مردم کوچه و بازار است. سعی مضحکه‌گردان در ساخت و باز آفرینی چنین فضایی قابل ستایش و ستودنی است. چنانچه بعضی از تقلیدچیها در سالن بین تماشاگران نشسته‌اند و در میانه راه با مضحکه همراه می‌شوند. شاید این سالن همان تماشاگاه عصرانه مردم کوچه و بازار نباشد و تقلیدچی‌ها حالا بازیگران حرفهای تئاتر شده باشند و متن مضحکه فیالبداهه نباشد و از قبل به تک‌تک کلمات فکر شده باشد ولی وجود مُطرب‌چی‌ها در کنار صحنه، رقص و آواز تقلیدچیها، حکایتهای قدیمی همه و همه دست‌به‌دست هم می‌دهند تا تماشاچی خسته از زندگی مدرن را ببرد به تاریخ نمایش در این سرزمین و به یاد نیاکان خوش ذوقش بیاندازد که به هر روشی از هنر استفاده می‌کردند و لذت می‌بردند.


وقتی تقلیدچی‌ها از مردم کوچه و بازار می‌خواهند تا یکی از آن‌ها نقش «میرنوروز» را به عهده بگیرد، ذهن مخاطب امروز به جست‌وجوی معنای این کلمه می‌گردد و به یاد شعر حافظ می‌افتد که؛ بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی.


میرنوروز همان رعیتی است که در جشن نوروز چند روزی را بر تخت شاهی مینشیند و از ابتدا خود می‌داند که چند روزی بیشتر بر این تخت تکیه نمی‌زند و هر حکمی کند بعد از این دوران ازبین خواهد رفت. این رسم شاید کنایه‌ای به امیران بوده است تا به یاد داشته باشند چند روزی بیشتر مهمان دنیا نیستند. این رسوم به مرور زمان تبدیل شد به نمایش‌های مضحکی که نگاه انتقادی و تند به اشراف داشتند و فی‌البداهه نوشته می‌شدند.


وقتی تقلید چی، چند باری از تماشاگر امروز تقاضای اجرای نقش میرنوروزی را کرد. بر همه آشکار بود، کسی که این نقش را بر عهده بگیرد زنده نخواهد ماند. ولی درست هنگامی که نمایش آغاز شد و رعیتی نگون بخت این نقش را به عهده گرفت، ریتم چنان شاد و سریع پیش رفت که همه فراموش کردند اینجا تماشاخانه است و این بازیگران فقط چند لحظه بر صحنه می‌مانند و بازنده بازی میرنوروز بدبخت است که زندگی را به بازی گرفته و خوشحال و خندان حکم‌های صد من یک غاز صادر می‌کند. این مضحکه در حقیقت مخلوطی از تمامی تاریخ نمایش در ایران است که حالا هنوز در عصر مدرن می‌تواند تماشاچی‌اش را تا مغز استخوان بخنداند و اندکی لحظه‌های تلخش را جبران کند؛ و چه خوب که مضحکه‌نگار فراموش نکرده است که در سرزمینی که لحظه‌های شاد مردمش انگشت‌شمار است، نمایش مضحکه اگر هم هست عقده‌دار است. مضحکه‌ای که هست برای هر چه بیشتر جبران لحظه‌های تلخ هر چه بیشتر خود را به لاقیدی و بی‌بندوباری می‌زند و این راهی به زیاده روی است. پس اینجا شوخی و مضحکه وسیله‌ای برای تلطیف زندگانی نیست، بلکه برعکس یک حربه است؛ وسیله‌ایست کینه‌جویانه برعلیه لحظه‌های ثابت و راکد و تلخ؛ و در حقیقت سرپوشی است برای انتقادها و نیشخندهای تند و زمخت و حتی گاهی مستهجن (نمایش در ایران / بهرام بیضایی).


چه خوب که برای کارهای طنز از تجربه بزرگانی چون استاد بیضایی بهره ببریم و حتی اگر قادر نیستیم همپای ایشان قدم بر داریم نگاهی به قدم‌های استوارشان داشته باشیم. مضحکه تلخک با استفاده از عناصر زبانی و تاریخی می‌تواند مخاطب را تا انتها بخنداند و در انتها با فرو کردن خنجر نمادینش در سینه میرنوروز او را به فکر فرو ببرد. گرچه کلام طنز بود ولی کنایه و استعاره باعث شده بود راه به هجو و هزل نبرد و تا پایان وقار خود را حفظ کند.

 

درباره نویسنده :
منصوره جعفری
نام نویسنده: منصوره جعفری

فعالیت در حوزه داستان کوتاه، نویسنده نشریات سینمایی و هنری