از ناآرامیهای لندن تا هجوم موجودات بیگانه: نگاهی به Attack the Block
- توضیحات
- نوشته شده توسط مهدی میرقادی
- دسته: یادداشت سینمای اروپا
- منتشر شده در 1390-06-30 03:00
هجوم به بلوک Attack the Block اولین ساخته جو کورنیش از یاران ادگار رایت فیلمساز انگلیسی و صاحب سبک میباشد که کمدیهای موفقی چون Hot Fuzz و Shaun of the Dead را در کارنامه دارد.
بارزترین خصوصیت فیلمهای رایت جمعوجور و کمهزینه بودن و مهمتر از همه الیت کردن موضوعات بزرگ به بهترین شکل ممکن است؛ البته نباید نویسندگی دو نویسنده مهم این نوع کمدیهای انگلیسی - سیمون پگ و نیک فراست - را فراموش کرد که در سمت بازیگر این فیلمها هم شرکت داشتند. کورنیش با همان ترفند و استفاده کردن از همان المانها و حتی بازی دادن یکی از بازیگران ثابت ان دسته از فیلمها یعنی نیک فراست به سراغ یک علمی-تخیلی جمع و جور با لحظات اکشن کمدی رفتهاند و مهمتر از همه در این فیلم کوچک حرف بزرگ و سیاسی هم میزنند.
موسس و اغلب دوستانش سیاه پوست هستند با وجود کمک به دیگران باز هم مانند گذشته و بزهکار به آنها مینگرند حتی زمانی که جان پرستار را نجات میدهند. موجودات بیگانه دو افسر پلیس را میدرند و در نهایت با اینکه پلیس محله را قرق میکند این موسس و دوستانش هستند که محله را و شاید شهرشان را نجات میدهند. جو کورنیش با احتساب اینکه این فیلم را سال گذشته و وقتی زمزمههای مشکلات سیاه پوستان شنیده میشد ساخته و رفتار پلیس و مقامات قضایی انگلستان نسبت به این نژاد را به هجو کشیده است. در زمان پخش این فیلم هم شاید مخالفتی صورت نگرفت تا فیلم آنقدر مهم جلوه نکند زیرا درست در حین آشوبها فیلم روی پرده رفت. اگر قبل یا در چنین لحظهای با تبلیغات گسترده اکران میشد میتوانست بسیار موفق عمل کند. هجوم به بلوک با وجود 13 میلیون دلار هزینه در سراسر جهان تنها 6 میلیون دلار فروش داشت و کاملا شکست خورد. مقامات انگلستان باز هم قدرت تفکر سیاسی خود را نشان دادند و نگذاشتند فیلم مخالف وارد حواشی شود که بیشتر دیده شود و شاید جوش و خروش سیاهپوستان را در قصور خودشان بیشتر کنند. از سویی فیلم با اینکه اغلب بازیگرانش نوجوان هستند و بیشتر یک فیلم علمی-تخیلی تینایجری محسوب میشود حرف بزرگی در بطن خود و درجه ممنوعیت زیر 17 سال دارد که همینها سبب ریزش مخاطب شدید فیلم شود. (و اما هجو نامهربانیهای مقامات بریتانیایی نسبت به سیاهان در فیلم ...)
در فیلم آشوبی به پا میشود که هیچ کس آن را نمیخواهد بپذیرد! از سویی گروه موسس سعی بر برطرف کردن خطر هستند باز هم همه خود آنها را خطر بزرگ میپندارند! چند نفر از گروه موسس کشته میشوند حتی دوست دخترهایشان هم از آنها دوری میکنند! نتیجه سه کنش فوق این است که این سیاهان هستند که همهچیز را به وجود میآورند. پلیس وارد قضیه میشود و هیچ تغییری در خطر دیده نمیشود! محله قرق است، بالگردها بر فراز محله هستند و دورتا دور آن به شدت محافظت میشود ولی انگار که بیماری خاصی در انجا شایع است و باید این محله از بین برود. وقتی بچههای محله میخواهند کمک بگیرند موسس میگوید به پلیس زنگ نزنند! و حتی در جایی دیگر در مورد این موجودات بیگانه میگوید: «من فکر میکنم اینا همش زیر سر خود مقاماته و این موجودات رو فرستادن تا ما سیاها را از بین ببرن» و مهمتر از همه اینها پلیس وقتی به خود ساختمان میرسد که موجودات بیگانه از ان بالا میروند به فکر دستگیر کردن گروه موسس هستند. موسس همه آنها را از بین میبرد و به قهرمان ساختمان تبدیل میشود؛ اما باز هم پلیس به هیچچیزی کاری ندارد و او را دستگیر میکند. چنین مضامینی مانند این است که کورنیش ماههای بعدی لندن را پیشبینی میکرده تا چنین نامهربانیهای با سیاهان تبعات خاصی خواهد داشت.
فارغ از ایدئولوژی فیلم الیت ساختن یک موضوع بزرگ از مهمترین خصوصیات فیلم است. تعلیق نقش خاصی در روند همراهی مخاطب میشود. گروه موسس با چاقو به یک پرستار بیدفاع برای زورگیری حمله میکنند و در ابتدا حس میشود مانند خیلی از فیلمهای این چند سال اخیر انگلستان فیلم به موضوع بزه با چاقو در لندن خواهد پرداخت. به یکباره موجودی فضایی همه معادلات را بر هم میزند اما چون زود از بین میرود باز هم حس میشود فیلم مسیر دیگری را در پیش گرفته است. قدرت گروههای نوجوانان و مافیاهای محله که ماریجونا توزیع میکنند؛ اما آن تلقی هم فرو میریزد و متوجه موجودات بیگانه هستیم که کهکشان خود را گم کردهاند. انها به دنبال یک موجود ماده برای جفتگیری و تولید نسل هستند و به زمین امدهاند. یکی از مشکلات فیلم شخصیتپردازیهایی است که یا خیلی دیر یا بد صورت میگیرد. مثلا از موجود فضایی هیچی نمیدانیم. به پائول Paulیکی دیگر از تولیدات فراست و پگ اگر نگاه کنید شخصیت موجود فضایی برای ما خیلی زود روشن میشود و ما آنها را همراهی میکنیم. نویسنده به دلیل ایجاد تعلیق بیشتر و اهمیت نداشتن این کاراکترها و مهم بودن ایدئولوژی شخصیتپردازی در مورد آنها را فدا میکند و در انتهای فیلم متوجه دلیل حضورشان میشویم. گروه موسس هم از تیپهای خیابانی نوجوانانِ سیاهپوست انتخاب شدهاند و شخصیتپردازی تنها در مورد موسس آنهم خیلی دیر صورت میگیرد. تفاوت فیلمهای مورنیش و با دوست دیرینهاش رایت در همین شخصیتها است. در فیلمهای رایت شخصیتها کاملا تعریف شدهاند و مخاطب وقایعی که آنها رقم میزنند را باور میکنند.
امتیاز از ده (6.7)