بدون قرار قبلی؛ فیلمی بدون هویت ولی منسجم
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1400-11-21 16:51
فیلم «بدون قرار قبلی» به کارگردانی بهروز شعبی زندگی دختری به اسم یاسمین را روایت میکند که پزشک است و همراه مادرش سالها در آلمان زندگی کرده است. حال پدر او فوت و وصیت میکند که در مراسم خاکسپاری، یاسمین با بازی (پگاه آهنگرانی) حتما حضور داشته باشد. او همراه پسر مریض خود به ایران سفر میکند و ناخواسته وارد ماجراهای مختلف و تاثیرگذار در زندگی خود میشود.
بهروز شعیبی با اقتباسی از داستان مصطفی مستور تلاش کرده فیلمی متفاوت تر از آثار قبلی خود بسازد. اما آیا موفق بوده است؟ فیلمساز در «بدون قرار قبلی» میکوشد تا در کنار یک داستان درام و کمی عاشقانه، ایران و ایرانشناسی و حفظ آن را به مخاطب نشان دهد. از ابتدای فیلم ما با یکی از کویرها و شهرهای اطراف مشهد و آسیاب ها نشان داده میشود. بعد ازآن ما وارد دنیای مدرن و غرب یعنی آلمان و زندگی یاسمین میشویم تا به ایران و تهران برگردد. نقطهی اوج فیلم زمانی شروع میشود که یاسمین همراه پسرش به مشهد سفر میکند و به زندگی درخانهی دختر خالهی خود (بابازی الهام کردا) میپردازد. در این بین از اتفاقات جدیدی پرده برداری میشود. از شاگرد پدرش و علاقهی نسبی او( یا حداقل به مخاطب اینطور نشان داده میشود) تا علاقهمندی به حس و حال مسجد و حرم امام رضا و فضای معنوی که همیشه در فیلمهای شعیبی وجود دارد یا ردپایی از آن دیده میشود.
داستان فیلم آرام است. اما نمیتواند مخاطب را برروی صندلی تا آخر فیلم بنشاند. فیلم فرازو نشیب بسیار دارد. مانند یک نموداری است که از صفر به هشتاد میرسد. نقطهی صفر آن بازی پگاه آهنگرانی است که با تمام قوا میخواهد به زور فارسی یادگرفتن خود را دربازیاش جا بدهد و نقطهي هشتاد آن بازی بینظیر الهام کرداست که لهجه را درآورده، شور و اشتیاق را با رهاکردن بچهها برای بازی در حیاط، با آسان گرفتن همه مسائل، با زندگی درخانه مادرش و حفظ آن همراه شوهرش نگه میدارد. بدون قرار قبلی یک درام اجتماعی با تاکید بر هویت ایرانی و ایران است، اما بهروز شعیبی با بالانس های ایجاد کرده در فیلم با بازیهایی که درست درنیامده نتوانسته این هویت را به خوبی حفظ کند و بیشتر آن را به سمت کلیشهی همیشگی مشهد و امام رضا برده است. ما در ایران نقاط بسیار مختلی برای کشف و پرداختن به آن ها داریم اما بیشتر فیلمسازان ما اول به سراغ مشهد و طرقبه میروند زیرا لقمهای آمادهاست.
داستان فیلم از همان ابتد مخاطب را به جریان میاندازد. چالش ندارد. یک خط را دنبال میکند. الفبای شروع دارد و پایان مرگ. همه چیز بجاست اما نکتهی اصلی آن است که داستان و فیلمنامه نقطهی محکمی برای ادامه دادن ندارند. روی یک خط حرکت میکنند، اما یک قبر در حرم امام رضا با ارزش بسیار بالا و چند ورق پژوهش دربارهی آثار ایرانی و روستاهای ناشناخته و... . نقطهای نیست که غالبا مخاطب را تا لحظهی آخر بر روی صندلی بنشاند. معدود افرادی هستند که این نوع فیلم ها را دوست دارند و برای بیشتر مخاطبها حوصله سر بر است. بدون قرار قبلی روایتگر آدمها و رفت و آمدهای انسان بر روی این مرز و بوم است، اما بازی های تکراری، مضمونی بی منطق و بدون جذابیت باعث شده آنطورکه باید فیلم درنیامده است.
بهروز شعیبی سعی کرده آرامش همیشگی خود و داستانهای مصطفی مستور را حفظ کند. و به موازات آن موسیقیهای اصیل، رقص محلی ابتدای فیلم، خواندن و سه تار زدن شوهردختر خاله و شور و شوق همگی در کنار آن انسجامی را برهم میزند. لایههای فیلم درست است. اما در بطن ماجرا بازی ضعیف پگاه آهنگرانی که حتی گاهی لهجهی آلمانی خودش را هم فراموش میکند. مصطفی زمانی که سعی دارد از غمی که در آن فرو رفته بیرون نرود. صابر ابر تلاش خود را میکند یک وکیل باوقار و محکم و استوار باشد، اما به خوبی نتواسته آن شخصیت همیشگی عاشق پیشهیخود را در پشت نقاب وکیل پنهان کند. حسن ختام؛ شعیبی توانسته منظور خود را به گوش مخاطب برساند. توانسته است انسجامی بین دنیای غرب و دنیای شرقِ ایرانی با کمک تصویربرداریهای درست، انتخاب موسیقی در لحظهی درست، انتخاب صحنه و لباسهای مناسب دربیاورد، اما همچنان مضمون مستحکمی برای مخاطب ندارد و آن را مجبور میکند به زور بر روی صندلی بنشید.شاید بتوان این را گفت که الهام کردا یک تنه وزن سنگینی از فیلم را به دوش میکشد و فیلم را از حالت یک نواخت درمیآورد. فیلم بدون قرار قبلی، فیلم خوبیاست اما به شرط آن که هدف و مضمون محکمی برای داستانش و هویت خود را استوارتر میساخت.