اختصاصی

  • برندگان ونیز ۲۰۲۲ مشخص شدند، سهم پررنگ سینمای ایران در بخش های مختلف

    هفتاد و نهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم ونیز شنبه شب با اعلام برندگان و مراسم اختتامیه به کار خود پایان داد. این جشنواره در ونیز ایتالیا از ۳۱ اوت تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. مستند همه زیبایی و خونریزی (All the beauty and the bloodshed) به کارگردانی لورا پویترس برنده شیر طلایی برای بهترین فیلم در هفتاد و نهمین دو...

خشونت... نه خون و نه فریاد / بررسی خشونت در فیلم‌های میشاییل هانکه

 

معلم پیانو the piano teacher

در اغلب فیلم های هالیوودی، خشونت امری است جسمانی که با فریاد، وحشت، پاشیدن خون، بریده شدن پوست و قطعات بدن و یا با صحنه‌های مشمئزکنندة حیوانات و حشرات خود را نشان می‌دهد. می‌توان گفت خشونت‌های بازنمایی شده در فیلم‌های هالیوودی بازنمایشی فرمی و ظاهری در تصاویر هستند. خشونت‌های ظاهری که برای تزئین فیلم به وجود می ‌آیند. هدف از نشان دادن این نوع خشونت ها در اکثر فیلم‌های هالیوودی، جذب مخاطب و بالا برودن شمار تماشاگران است. خشونت در این نوع فیلم‌ها، تلفیقی با هیجان و جنبة تجربه ناشدة مخاطب محسوب می‌شود. خشونتی که تماشاگر خود را در مازوخیستی کم‌رنگ قرار داده و او را مجبور به دیدن ادامة فیلم می‌کند. مازوخیستی که هم تماشاگر، چشم‌های خود را می‌بندد و هم از لای چشم‌های بسته‌اش، صحنه‌های خشن را دنبال می‌کند و از آن لذت می‌برد. همین مسئله هیجان ناشی از فیلم را تامین کرده سازندة فیلم را به هدف خود می‌رساند.

 

 

می‌توان گفت فیلم‌های هانکه این قاعده را می‌شکند. فیلم‌های مسکوت و سرد او خالی از صحنه‌های دهشتناک و خشونت‌های مهیج است. خشونت در فیلم‌های او جنبة سطحی و ظاهری برای جذب مخاطب بیشتر را ندارد، بلکه خشونت تلخی است که زیر پوست جامعه و انسان‌های شیء وارة آن زندگی می‌کند. خشونتی که گاها هیچ کدام از شخصیت‌های فیلم از آن خبر ندارند. خشونتی سرخورده که نشان می‌دهد، هرکدام از ما نیز ممکن در موقعیتی مشابه به آن دچار شویم و این سرخوردگی مجهول فوران کند. خشونت فیلم های او چشم های مخاطب را نمی بندد بلکه خراشی ست بر روح تماشاگر که در لایه های روان کاوی و جامعه شناختی هر جامعه ای یافت می شود.او خشونت را در میان عقده‌های سرکوب شدة افراد بازآفرینی می‌کند و به سردترین وجه ممکن مخاطب را در برابر آن قرار می دهد.

 

در فیلم معلم پیانو شخصیت اصلی یک زن است. معلم برجسته ای در زمینة پیانو محسوب می شود. شاگردان بسیاری دارد. خود مستقل است. زندگی مادی خانواده را می چرخاند. به کنسرت های بسیاری دعوت شده و می نوازد. جدی است و شاگردان بسیاری در آزمون های ورودی او رد می شوند. سرد، خشک، جدی، ساده از نظر چهره و پوشش...  یک زن به مادرش می گوید: "باید به داشتن چنین دختری افتخار کنید..." اما روی دیگر شخصیت او تثبیت شدگی در ناخودآگاه است. ناخودآگاهی که انبازی از سرکوب های جنسی، علایق، عاطفه و زنانگی است که در نهایت در رفتارهای مازوخیسم و سادیسم گون او خود را نشان می دهد. "تثبیت شدگی" مرحله ای است که در روان کاوی فروید از سرکوب ها برمی آید. اختلال در هریک از مراحل روانی-جنسی باعث توقف فرد در مرحلة تثبیت شده و فرد به مرحلة بعدی رشد نمی رسد. این مسئله سبب بروز ناهنجاری های روانی در فرد می شود. او سال هاست با مادرش زندگی می کند و برای پوشیدن لباس های زنانه و شاد توسط مادرش سرزنش می شود. از او تنها توقع به دست آوردن پول بیشتر برای خرید آپارتمان و ازدیاد شاگردان موسیقی اش می رود.

 

اولین مکانیسم دفاعی که از معلم پیانو دیده می شود، "پرخاشگری" است. او در برابر اظهار نظر شاگردان، پذیرفتن شان در کلاس های موسیقی، برخورد با پسری که برای شاگرد او شدن اصرار می ورزد، خشونتی برآمده از اعتماد به نفس نشان می دهد، اما پرخاشگری او در بستر روانکاوی از سرخوردگی منجر می‌شود و از دیدگاه علوم اجتماعی از ناکامی. او از "خودبودگی" ناکام است. از "زن بودن".

 

"اریکا" گرچه بلوغی اجتماعی دارد و از ارزش های ظاهری و اعتباری هنری برخوردار است، اما تمام این ارزش ها پوشالی است. او هنوز دختری است که مادرش در تمام کارهای ریز او دخالت می کند و باید پس از رسیدن به کلاس به مادرش اطلاع داده و...سخت‌گیری او نسبت به شاگرد دخترش در این جمله خلاصه می شود: «شوبرت در پارک پیاده روی نمی کند». نوعی از سادیسم روانی که خواستار انتقال دادن به شاگردش است، چنانکه او اجازة زندگی را از خود گرفته است، شاگردش نیز نباید این حق را داشته باشد.

 

در اولین برخورد با پسری که خواستار شاگردی است، از دیوانگی حرف می زند. از دیوانگی شوبرت، شوپن و بیان این جمله: «از وقتی پدرم توی تیمارستان دیوونه شد، به راحتی می تونم راجع به سپیده دم حرف بزنم». این جمله در ابتدای ورود او به رابطه ای عاطفی، خود می تواند یادآور دیوانگی از دیدگاه میشل فوکو _تنها تفاوت ما با دیوانگان این است که ما در اکثریتیم_ و دیوانگی از دیدگاه نیچه- دیوانگی دو نوع است. فراتر از خرد عام و فروتر از خرد عام- باشد. همچنین بستری است برای شخصیت پردازی معلم پیانو و نشان دادن دیوانگی هایش زمانی که اکثریت، جامعه، ارزش ها و معیارها زنگ می بازند و او قرار است "من" را نشان دهد.

 معلم پیانو the piano teacher

"من" او در سه لایة مازوخیسم و سادیسم خود را نشان می دهد.

1.مازوخیسم روانی(او به عنوان زنی جوان و تحصیل کرده خواستار ارتباط برقرار کردن با فردی پایین تر از طبقه خود و صرفا به دنبال آزار رساندن به خودش است که در مراحل بعد به دیگری مرتبط با خود نیز منتقل می شود.)

2.مازوخیسم احساسی (این رفتار از راه فکر و خیال و در نامه ای که معلم پیانو می نویسد، خود را نشان می دهد.)

3.مازوخیسم فیزیولوژیکی (در چند صحنه به وضوح دیده می شود. تیغ کشیدن بر پوست پایش، فرو کردن چاقو در سینه اش)

سادیسم نیز در سه لایة آن در رفتارهای او دیده می شود.

1. در حالت اول خواستار وابسته کردن دیگران به خود و دراودرن آن ها به شکل آلتی برای تسلط و قدرت بر آنان،  به شکل درهم تنیده ای از مازوخیسم و سادیسم در رابطه اش با شاگرد پسرش دیده می شود.

2.استثمار دیگران: این استثمار در رفتارهای وابسته کنندة معلم پیانو دیده می شود، او در رفتاری دوگانه وابستگی و رهاییِ به یکباره را نشان می دهد.

3. رنج و آزار دیگران (در شکستن شیشه و ریختن آن در جیب های شاگردش دیده می شود.)

 

انتقال سادیسم رخ می دهد و پسر دقیقا همان چیزی می شود که معلم در نامه از او خواسته بود. حال او با هیولای ذهنی اش در عین مواجه می شود. ناخوداگاه او محسوس می شود و تنها مکانیسم دفاعی او بی دفاع ماند است. او در برابر خودش بی دفاع است. در برابر امیالی که خواستار پدیداری شان در واقعیت بود اما چون تابویی در اعماق وجدان و ابرمن خفته بود.

 

در این صحنه که نقطة عطف فیلم محسوب می شود، صدای بلند تلویزیون در فضای خانه و تنهایی مادر پشت درب پیچیده. رسانه و تلویزیون که جزء لاینفک زندگی شده است، خبر از بودن همیشگی شخصی سوم و دانای کل بر فراز زندگی مدرن می دهد. تلویزیون مستندی در رابطه با اسپانیایی های که به امریکای شمالی آمدند و آنجا را با خشونت تسخیر کردند، پخش می کند. اشاره به خشونت که در لایه های جهان متمدن و فرهنگ مدرن درهم تنیده و نظریات خشونت که مربوط به تاریخ معاصر آمریکا، با تمرکز بر شهرنشینی و مهاجرت و صنعتی شدن و قدمت نسل کشی فاتحان اسپانیایی است. خشونت در این فیلم در بستر روان کاوی رخ می داده و عقده های سرکوب شدة یک معلم پیانو مدنظر است.

 

در فیلم روبان سفید لایه های پنهان خشونت در فیلم که در تک تک ماجراها دیده می شود، خشونتی برآمده از سرکوب های خانوادگی و اجتماعی می باشد که بارزترین نمونة آن در نوع تربیتی کشیش و برخورد او با فرزندانش دیده می شود. تمرکز روی خشونت کودکان و نتیجه عقده های روانی آن ها در صحنة کشتن و پرپر کردن مرغ و پرندة در قفس خود را نشان می دهد و در ابعاد وسیع تر این خشونت ها، درسال های آینده خود را در  جنایات فاشیسم آشکار می کند. به عبارت دیگر دست های بستة کودکان با روبان سفید در بزرگسالی به بدترین شکل باز شده و جهان را به سیاهی می کشاند.

 

در این فیلم "خشونت"برآمده از خانواده، جامعه و سرکوب عقده های روانی معرفی می شود. در تمام ماجراها (سیم نامرئی که دکتر از آن پرت می شود و به موجب آن در بیمارستان بستری شده،مرگ اسب دکتر،زن کشاورز فقیر  می میرد، پسرک معلول شکنجه می شود،پسر مباشر غیب شده و در بدترین وضعیت جسمی پیدا می شود و...) این لایة پنهان خشونت و عقده های سرکوب شده دیده می شود.

 

این فیلم به نوعی مبین نظریات جدید برای درک رابطة خشونت و فرهنگ در جوامع متمدن است، چنان‌چه پدیدة فاشیسم و توتالیتاریم در قرن20 ضربة فکری و فرهنگی بزرگی برای متفکران و روشنفکران جهان به حساب می آمد. در این فلیم نیز خشونت و لایه های زیرین آن، نقطة عطف فیلم به حساب می آید. خشونتی که دیگر خشونت مشروع انقلاب های اجتماعی نیست. هم پدیدة فاشیسم و هم توتالیتاریسم به معنای تمامیت خواهی سیاسی که در جنگ جهانی دوم از طرف دولت آلمان و هیتلر دیده شد در این فیلم مشاهده می شود و این روستا خود نمود کوچکی است برای توتالیتاریسم و فاشیسم.

 فیلم ویدئوی بنی

خشونت در فیلم ویدئو بنی در شخصیت "بنی" خلاصه می شود. "بنی" با تمام کودکی اش نماد "انسان گرگ انسان است" محسوب می‌شود. (جمله ای از هابز، فیلسوف انگلیسی) او به شکلی مازوخیست وار، صحنة کشته شدن خوک را بارها و بارها تماشا می کند و این دردی ست که روحش را آزار می دهد. لذتی تلخ که تکرار صحنه بر آن صحه می گذارد.

 

"بنی"کودکی است که کودک نیست. او گم شده در جهانی است که در آن پدر و مادر در پول در آودن و تامین رفاه بیشتر معنا می یابند. او تنها در اتاق خود زندگی می کند. اتاقی پوشیده از فیلم و ویدئو و دوربینی که نقش پنجره را بازی می کند. اتاق او نقبی است بر رسانه ها که به طرز مخوفی در تمام جوانب زندگی انسان مدرن حضور دارند و می توان گفت رسانه ها به نوعی در این خشونت مدرن سهیم هستند. به تعبیر فرویدی او دچار عقدة ادیپ نیست، زیرا پدری نیست که فرزند پسر مرحلة همسان سازی را با او پشت سر بگذارد و ارزش های پدرانه را در خود درونی کند و به تعبیر لکانی "بنی" حتی در مرحلة توهمی که مرحلة ارتباط با مادر است هم نمانده است زیرا مادر آنچنان که نشان داده می شود ارتباط بسیار کمی با بنی داشته و گواینکه در پیشینة زندگی "بنی" که در فیلم مشاهده نمی شود، به شغل های بیرون زا خانه مشغول بوده است. او در خانه ای مجلل و در رفاه کامل دیده می شود. چهرة سرد و ساکت او آغازگر خشونتی است باورنکردنی.

 

"بنی" پس از دوست شدن با دختری نوجوان او را به خانه آورده و به طور ناگهانی او را با تفنگ بادی می کشد. از نظر فروید، انسان موجود ملایمی نیست و در برابر عشق به هم نوع سهم عمده ای گرایش تهاجمی در او وجود دارد. در نتیجه نه تنها همنوع برای او کمک و ظرف جنسی محتملی نیست، بلکه وسوسه انگیز هم هست. وسوسة ارضای امیال تهاجمی اش، استفاده از نیروی کار او بدون جبران خسارت، بهره جویی جنسی بدون رضایت، درد و رنج آفریدن برایش و در نهایت کشتن او. تنها دلیلی که "بنی" برای کشتن دختر بیان می کند "می خواستم بدونم مرگ چه جوریه" انگیزه ای از روی خودخواهی برای ملموس کردن انچه بارها در فضای رسانه دیده بود.

در فیلم عشق به گفتة "آن" با هیولای مهربان روبه‌رو هستیم. پیرمرد در یک صحنه، همسرش را که از بیماری رنج می کشد و تبدیل به کودکی بدون اراده در دستان دیگران شده است و توان دفاع از خود را ندارد، در خشونتی سرد و ساکت می کشد.

 

خشونت در این صحنه برآمده از نوعی یاس و دلهره است. امری که رولوی روانکاو، یاس و دلهرة روان رنجورانه می نامد و به نوعی اضطرابی وجودی است. این کش‌مکش از این احساس ناشی می شود که فرد در جهان در جایگاه خود قرار ندارد و جهان هیچ هدف و معنایی ندارد. حسی که پیرمرد دارد، زیرا وضعیت "آن"روزبه‌روز بدتر می‌شود. گرچه در این فیلم خشونت درهم تنیده با عشق مطرح می‌شود. با این حال هانکه به معنای عشق نیز اشارتی می‌ورزد. عشقی که میان آسودگی و خودخواهی در نوسان است و تردیدها راجع به رفتار پیرمرد که آیا عشق بود؟ ایثار بود؟ از خودگذشتگی بود یا رهایی خود از شرایط. کابوس پیرمرد، پرسه در راهرو و فرو رفتن در آب و خفه شدنش با دست هایی پیر و چروک به مانند دستان خودش این سوال را ایجاد می کند که پیرمرد خودکشی می کند یا دیگر کشی یا آزادگی و...؟؟

 

علاوه بر صحنة کشتن آن توسط همسرش که صحنة بارز خشونت در این فیلم محسوب می شود، در صحنة نفس‌گیر سیلی مرد به "آن" نیز خشونتی دیده می شود که تاثیر آن بسی بیشتر از صحنه های دلخراش و خونینی است که در سایر فیلم ها مخاطب را آزار می‌دهد. خشونتی که در فیلم قارة هفتم دیده می‌شود در صحنه‌های ساکت و بدون موسیقی و فضای سرد خانة مرفه خانوادة سه نفره نمود می‌یابد. این خشونت پس از تصمیم قطعی خانواده برای خودکشی و از بین بردن تمام وسایل های خانه حتی آکواریوم دختر کوچکشان و کشتن ماهی ها خود را به بارزترین وجه نشان می دهد. خشونتی برآمده از وانهادگی آدمیان در این جهان و انزوا و تنهایی که در هریک از آن ها مشاهده می شود. اسم فیلم قارة هفتم نشان از نوعی هیچ کجایی بودن جهان فیلم و اتفاقات و انسان های آن است. این تعلق نداشتن مکانی و زمانی فیلم در جزئیات و تکرار روزمرگی ها به خوبی دیده می شود. چنان که گویی داستان بشریت در بستر جهان مدرن روایت می شود و این خانواده، تنها نمونه ای از تمام افراد بشر می باشند.

 

 فیلم قاره هفتم

 

به عبارتی قارة هفتم، جایی است در هیچ کجای جهان و وصف حال همة جهان. وانهادگی انسان در این جهان به خوبی دیده می شود. خانواده با دیگران ارتباطی ندارند و ارتباط شان با خود نیز به کلماتی چند و کارهای روزمره محدود می شود. در جهانی که آن ها زندگی می کنند،همة کارها ماشینی شده و ماشین های انسان‌نما نیز دیده می شود. به عنوان مثال تمرکز بر ماشینی که خانواده به آن وابستگی دارند. درصحنة اول فیلم نیز به حضور خانواده در ماشین و در کارواش اشاره می شود. همین طور تلویزیون که صحنة پایانی فیلم را به خود اختصاص داده و هنگام مرگ نیز همراه آن ها است. در یک صحنه در فروشگاه، زن حسابداری را می بینیم که با سرعت مانند یک ماشین، پول ها را شمرده و حساب می کند که به نوعی نشان دهندة همان "شی واقع شدگی" اگزیستانسیالیستی آدمی در جهان مدرن است؛ حتی کارهای روزمرة خانواده نیز آن ها را مانند ماشین های وانهاده در جهان نشان می دهد. (خانواده هر روز ساعت 6بیدار شده.با هم سر کار می روند.زن به عینک سازی رفته.دختر به مدرسه و مرد هم به سر کار خود می رود.)

 

"تنهایی و تفرد" نیز در فضای کلی فیلم حاکم است.اگرچه روابط میان اعضای خانواده خوب است و با هم مشکلی ندارند اما تمام افراد خانواده به درون خود خزیده‌اند و بیشتر فیلم در سکوت می گذرد و کلمات نشان از روابط عمیق میان افراد ندارد. کودک در خانواده تنها است و در مدرسه نیز دوستی ندارد. زن و شوهر غرق در کار و ارزش‌های نهادینه شدة زناشویی هستند و فراتر از آن نمی‌روند.

 

زن و مرد به عنوان پدر و مادر نیز صرفا نیازهای سطحی کودک مانند خوراک و پوشاک و... فراهم می کنند و روابط عیقی با فرزندشان ندارند تا جایی که در طول فیلم دیالوگی بین پدر و دختر برقرار نمی شود. مرد در روابط شغلی اش ارتباطی با سایر افراد ندارد و با گذشت زمان درشغل اش موفق تر می شود، گواینکه هدف شغل است و ترقی در آن.

 

در صحنه ای رئیس اداره را می بینیم که پس از بازنشست شدن به دفتر کارش بازگشته و تنها عکس سگ اش را برمی دارد و با خود می برد که نشان دهندة تنهایی عمیق در فردی ست که از لحاظ اجتماعی جایگاه بالایی دارد اما تنها تعلق و وابستگی اش،سگ اش می باشد.در صحنه ای دیگر برادرِ زن را می بینیم که سر میز شام زیر گریه می زند و علت واضحی برای آن مطرح نمی شود.

 

نقطة عطف فیلم را می توان "مرگ اندیشی" خانواده و تصمیم آن ها برای خودکشی دانست اما مرگی که آن ها انتخاب می کنند نوع دیگری از زندگی است،چنانچه در لحظة مرگ دوباره بر روی تصویر رویایی ساحل و دریا تاکید می شود و زن صبحانه ای باشکوه را برای آخرین روزشان تعبیه می کند. گواینکه سفری خوشایند در پیش روی خانواده است.خشونت در این فیلم خشونتی اگزیستانسیالیستی ست که با خلا مفاهیم عمیق و میزانسن های خالی و صنعتی شده خود را نشان می دهد.

 

 

منابع:

-افتخاری،اصغر،خشونت و جامعه،1380

-ارشاد،محمدرضا،فروید و میراث خوارانش،خردنامة همشهری،1385

-انصاری،مسعود،خودآزارها با دشنام و خشونت به اوج لذت می رسند،روان شناسی و جامعه،1382

-ثلاثی،محسن،ادیپ فرویدی یا الکترای مالینوفسکی،1387

-شهبازی،بایرام،پرخاشگری،اصلاح و تربیت،1387

-هاشمی،جمال،دیگرآزاری درون ما زندگی می کند،روان شناسی و جامعه،1383

رضوی،مهسا،(1387)،بازنمایی اندیشه های اگزیستانسیالیستی در سینمای مدرن:فیلم به مثابه اندیشه،هنر،شماره 75

سارتر،ژان پل،(1361)،اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر،ترجمه:دکتر مصطفی رحیمی،انتشارات مروارید،تهران

کلست،رنی،مترجم:مهدیه مفیدی،فاجعه و عشق،آینة خیال،1387

می،رولو،متزجم:زهره همت،،عشق ورزی به منزلة میرایی،اطلاعات حکمت و معرفت، 1390.

 

 

 

 

 

درباره نویسنده :
راضیه مهدی‌زاده
نام نویسنده: راضیه مهدی‌زاده

سمت در آکادمی هنر: دبیر فیلموسوفی

سوابقتحصیلی: دانش آموخته کارشناسی ارشد مطالعات سینما دانشگاه هنر تهران / کارشناسی فلسفه محض دانشگاه تهران

فعالیت ها: پژوهشگر سینما، نویسنده، سردبیر مجله سیاه و سفید، سردبیر و هیئت تحریریه سایت سینمایی سینما-چشم.

همکاری با نشریات فیروزه، مرور، آفتاب، آدم برفی ها، آکادمی علمی-تخیلی،روان شناسی هنر،روزنامه های شرق و اعتماد و...


نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط

تحلیل سینما

تحلیل تجسمی

پیشنهاد کتاب

باستان شناسی سینما