مجرمِ جرمِ مدام... / نگاهی به تازهترین فیلم مسعود کیمیایی «جرم»
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1390-03-16 02:00
در انگشت نگاری
چه جرمی از گذشتهی من افشا میشود؟
مظلومیتِ ما وقتی تهدید میشود
که عشق در لمس انگشتهای ما نشان جرم است
اگر نفس جرم باشد؛
هنوز از نفس نیفتادهام. *
جرم، حکمِ کیمیایی است؛ محاکمهای قیصروار در خیابانهای دردمند این شهر سیاه، ضیافتی است از اعتراض و فریاد، و شمایلی است تمام قد از مردی که مجرمِ جرم مدام است.
جرم ادای دین مسعود کیمیایی است به مسعود کیمیایی با تکرار همهی مؤلفههای کیمیاییوار. ناموس، رفافت، زخم، تیغ، خود بودن و خود ماندن و رفتن تا انتهای اصول آدمهای حاشیهای را به اسطورههای این دنیا مبدل میسازد. عشاق، آدمهای متوسطی هستند که با تعریف کردن از هم خود را بزرگ میسازند؛ اما مشکل همینجاست که پولاد کیمایی قیصر نیست، پولاد، رضای خسته و عاصی این سینما نیست. پولاد کیمیایی معصومتر از قیصر است؛ به دردمندی رضا نیست؛ او یک ضد قهرمان در این دنیای خشن و مردانه نیست و با وجود تلاش بسیار نتوانسته به خوبی از پس نقشش برآید.
زمانه هم دیگر زمانه سیاه و سپید نیست، عصر، عصر آدمهای خاکستری است با رویاهایی معمولی و دنیایی عادی، انسانهایی که در مقابل تجاوز و ظلم عصیان نمیکنند. روایت جرم، مجرم اصلی در این ناهمگونی غریب است.
در این فضای درهم، قرار است جرم نمود عینی و کاملی از دنیای کیمیایی باشد که نیست، این جرم پر از ارجاعاتی است عاریهای ازدنیای فیلمساز؛ اما با این جرم، مجرم معنا نمییابد. رافت خان، آقا محسن دربندی اعتراض نیست، رضا سرچشمه، رضای آشنای ما نیست و نمیتواند باشد و ناصر به رغم اعتیادش، سیدِ گوزنها نیست. فیلمساز بزرگ سینمای ما به قدری سر ذوق آمده است که این چند دهه را -فضای کاملاً دوگانهی مطلقِ دیروزرا به نسبت امروز- درهم میآمیزد؛ و خود در این چندگانگی به چگونگی این چرایی نمیرسد.
منطق روایی در بیمنطقی معنا مییابد، دیالوگها یک به یک به صورت رگباری پشت هم گفته میشوند، آدمهای متعددی میآیند و میروند، همه چیز از بیرون در اوج است و در دل جرم، جرمی اتفاق نمیافتد و همه چیز رونوشتی از اصلی زنگار گرفته به تصویر کشیده شده است.
در برخی از سکانسها، فیلم ناخواسته بدل به تصویری مبالغهآمیز و کاریکاتورگونه میشود. آدمی که خود تزریق میکند یکباره نگران اعتیاد رفیقش است. مجرم خردهپایی که در برخی لحظات تا مرتبهی یک پدرخوانده بالا میرود، در آستانهی قتلی بزرگ به یکباره دچار تحولی عظیم و شخصی مردمی میشود. کیمایی مدتهاست دست به هاراکیری غریبی با خود زده است، مردی که به خیلی از مفاهیم جان بخشیده در چرخهای عجیب مشغول خاطرهبازی صرف است.
آثار کیمیایی نمود جامعه شهری است که او را یکی از تأثیرگذارترین فیلمسازان اجتماعی سینمای ما ساخته است. سازنده برخی از تحسینشدهترین فیلمهای سینمای ایران -قیصر در اواخر دهه 40 شمایل ضد قهرمان ایرانی است با تمام ویژگیهایی که این فیلم را به فیلمی کالت مبدل ساخت، گوزنها و جسارت پرداخت در لایههای چندگانه با محوریت جامعه آنروز، سفر سنگ و روایت ایستادگی در برابر ارباب ظالم در ماههای آخر حکومت پهلوی، دندان مار و جنگی که همه چیز را تحت الشعاع خود قرار داده، ضیافت و نسلی سوخته، اعتراض و جریانات سیاسی زمانه خود -این بار هم مانند این اواخر دستِ پر نیامده است. جرم فیلمی درهم و مغشوش با روایتی چند پاره است که با داستانی پیش میرود که در عین آشنا بودن لنگ میزند.
با اینکه جرم فیلم خوبی نیست اما هنوز هم کیمیایی، کیمیایی است. سکانسِ دونفرهی بین رضا و آبا، با بازی درخشان لعیا زنگنه –که معلوم نیست چرا دیده نشد- و لحن و احساس پارادوکسیکال گونهاش، نگاه مبهوت احمد -پسر رضا- در رستوران به پدر و پیرامون و تلاشش برای کشف دنیایی جدید و تازه، نمایی که کت سیاه رضا روی چادر سپید ملیحه آرام میگیرد و به سپیدی تدریجی میرسد و مرگ رضا در سکانس آخر تنها چند نمونهای از لحظاتی هستند که غریزیترین فیلمساز ایران ما را ماندگار کرده است.
کارن همایونفر بعد از چند سال باز هم در همکاری جدید خود با کیمیایی موسیقی درخشانی را ساخته است، به طور کلی یکی از نقاط عطف فیلمهای کیمیایی موسیقیهای درخورش است. تورج منصوری در دومین تجربه کار با این کارگردان به تصویر، نگاه مشترک و رنگآمیزی درخشانی رسیده است.
بازی بازیگران از نقاط عطف کارنامه پربار کیمیایی است، اما این بار با بازیهای یکدستی روبرو نیستیم. همه کاراکترها قرار است به نوعی بازآفرینِ مجدد شخصیتهای گذشتهی آقای کارگردان باشند که این گونه نیستند. پولاد کیمیایی با وجود اینکه بهترین بازی این چند سال خود را ارائه میدهد اما همقد رضا سرچشمه نیست. کافی است که یکبار به ادای دیالوگها خیره شد تا متوجه این واژه شد. عاشقیتش با اسلحه، صیغهای باورپذیر نیست؛ مانند حرف زدنش با خود و در نهایت نقش را مال خود نمیکند. حامد بهداد همچون برخی از نقشآفرینیهایش این بار هم با تکرارِ اغراقگونه و آزاردهندهای بازیش در سطح میماند و به عمق نزدیک نمیشود و در کمال تعجب بهداد -درحالیکه بازیش در سعادت آباد به مراتب بهتر است- برای جرم سیمرغ میگیرد. شبنم درویش در دومین همکاری خود با کیمیایی در حضوری کمرنگ نسبت به محاکمه در خیابان نسبتاً موفق عمل میکند و زنی است که با مردش معنا مییابد. داریوش ارجمند به شدت یادآور زنده یاد مهدی فتحی است در اعتراض. لعیای زنگنه پس از رئیس اینبار هم حضوری کوتاه اما تحسینبرانگیز دارد. سیامک انصاری کاریکاتوری است صرف و مسعود رایگان در نقشی منفی، حضوری متعادل دارد.
فارغ از تمامی این گفتهها باید باور داشت که مسعود کیمیایی فقط یک فیلمساز نیست، او یک جهانبینی است، یک ایدئولوژی است با مختصات خاص خودش، خالقِ دنیایی است با آدمهایی مشخص، دنیایی که رفاقت، عاشقیت و زندگی در آن تاوان غریبی پس میدهد. دنیایی که قهرمانش، قهرمان کلاسیک نیست؛ ضد قهرمانی است که از دریچه خود قانون را تفسیر، گناه را تعریف، مجازات را تعیین و حکم را اجرا میکند. این بینش به تمامی هستی انسانیت در جهان امروز نیازمند بازنگری است. اصولی ثابت با قواعدی که باید دستخوش دگردیسی شگرفی شوند، اصل آدمیت است، رفاقت است، هویت است ولی با قواعدی فراخور این اصول؛ اما وقتی خالق این دنیا با لذتی تمام در این اتمسفر نفس میکشد و با آن زندگی میکند، تنها میتوان به حرمتش سکوت کرد.
* اشعاری برگرفته از کتاب زخمِ عقل سروده مسعود کیمیایی
دیدگاهها
فیلم خوبیه
البته اشتباهات طراحی صحنه ی زیادی داشت از اسپیلت گرفته تا پلاک جدید واسه ماشین...
اما به نظرم بازی پولاد کیمیایی یه کم مصنوعی بود
کیمیایی ، سینماگر است. در این شکی نیست.روان شناسی اجتماعی می داند . اما در محدوده ی جغرافیایی محله های " قیصر " و اگر گاهی می رود جایی که " رئیس " ها زندگی می کنند ، بدان معنا نیست که به خوبی جنوب شهر می تواند لایه های مختلف جاهی دیگر را نیز آنالیز کند.
یک موضوع دیگر : با همه ی حرمتی که برای مسعود کیمیایی قائلم با اصرارش در ساختن یک بازیگر موفق از پسرش " پولاد " به شدت مخالفم.شاید جایی دیگر به کارش بیاید ، ولی توصیه می کنم دیگر از وی به عنوان یک بازیگر آن هم بازیگر نقش اول که شاید گاهی اوقات تمام تلاشش را می کند تا بهروز وثوقی را تداعی کند ، پرهیز نماید.
سخن آخرم، تکرار حرف حسام کاظمی عزیز است:
"...اما وقتی خالق این دنیا با لذتی تمام در این اتمسفر نفس میکشد و با آن زندگی میکند، تنها میتوان به حرمتش سکوت کرد".همین.