نفوذی: رجعت به منطق سینمای هند
- توضیحات
- دسته: یادداشت سینمای ایران
- منتشر شده در 1389-10-18 09:22
حمیدرضا سنجری
هميشه تماشای فيلمهای کليشهای هندی حسی دوگانه در من ايجاد میکرده است. از سويي از سادگی روابط حاکم و چارچوبهای موجود در فيلم لذت میبردم و از سويي ديگر همين ويژگی آزارم میداد. در اين گونه فيلمها هر نوع اتفاقی ممکن بود. هميشه هنرپيشه اصلی فيلم در پايان همه کش و قوسها و اتفاقات تلخ و شيرين، سربلند و سرافزار، تمامی آزمونهای الهی و غيرالهی را پشت سر میگذاشت و با گردنی افراشته و سينهای ستبر پا در جاده موفقيت و کاميابی مینهاد. در اين ميان شخصيت های منفی فيلم نيز يا در چنگال عدالت گرفتار میآمدند و يا به دست آدم خوبه فيلم به درک واصل ميشدند. وقايع رخ داده در طول فيلم نيز نياز به هيچ گونه دليل منطقی و يا غير منطقی نداشتند. در دوران کودکی همواره، تماشای آخرِ هميشه خوش فيلمهای هندی برايم لذت بخش بود. اما هر چه بزرگتر و با جهان پيرامون خويش بيشتر آشنا میشدم از اين همه سادگی و بی در و پيکری حوصلهام سر میرفت.
اما غرض از مقدمه بالا اين بود که بازی سرنوشت و البته پيشنهاد دوستان دست در دست هم دادند تا بار ديگر موفق به تماشای نسخهای ايرانی از فيلمهای هندی در يکی از سينماهای تهران شوم. اين شاهکار، فيلم نفوذی ساخته مشترک احمد کاوری و مهدی فيوضی بود. فيلم، داستان البته تکراری آزادهای به نام فريدون کيافر (با بازی امير جعفری) را طرح ميکند که پس از بازگشت به ميهن، به جرم خيانت توسط نيروهای اطلاعاتی بازداشت و برای بازجويي به مکانی امن منتقل ميشود. در اين فيلم با دو نوع موضعگيری نسبت به شخصيت اصلی فيلم مواجه هستيم، ترديد و تنفر. در اين ميان همسر فريدون (نسرين مقانلو) و دو دوست و هم رزم او (قاسم زارع و ) در کفه ترديد و بقيه نقش آفرينان اصلی (البته به جز تيم بازجويي) در کفه تنفر قرار مي گيرند. البته نبايد از حق هم گذشت که در طول فيلم قضاوت دختر فريدون درباره پدرش مسکوت میماند و تيم کارگردانی با بهرهگيری از نبوغ خود توانستهاند اين موضعگيری سوم را به صورت چراغ خاموش در جريان فيلم قرار دهند. شايد اين امر به اين دليل باشد که دختر فريدون در طول فيلم جز دو سه کلمه و يا حداکثر جمله به زبان نمیآورد و اين بنده حقير هر چه به فکر ناقص خود فشار آوردم تا اصلاً دليل حضور چنين شخصيتی در فيلم را متوجه شوم ره به جايي نبردم که مطلب بسی ثقيل می نمود.
القصه، فريدون کيافر که خدا میداند خيانتکار است يا فداکار، پاي در ميهن گذاشته و هم بندهای او در دوران اسارت هر کدام گوشهای از شيرين کاریهای فريدون در آن دوران را برای تيم بازجويي روايت میکنند. آری وزارت اطلاعات در تمامی اين سالها به فکر جمعآوری اطلاعات و تلاش برای دستگيری فردی که متهم به خيانت، دخالت در شهادت عده ای از رزمندگان دوران دفاع مقدس و همکاری با منافقين میباشد نيفتاده است و با دستگيری او تازه و آن هم با حرکت آهسته شروع به اين کار میکند. در اين ميان با مرور خاطرات آزادگانی که به نوعی با فريدون مرتبط بودهاند پردههاي ديگری از اين فيلمنامه پر رزم و راز بر ما آشکار ميشود. با مرور اين خاطرات است که در مييابيم که در طول هشت سال جنگ تحميلي، ارتش عراق را که با پشتيبانی شرق و غرب و سرمايه گذاریهای آنچنانی برای تجاوز به خاک ميهنمان تجهيز شده بود، افرادی کودن و احمق هدايت میکردند که برای ترجمه گفتههای خويش برای اسرای ايرانی از خود اين اسرا استفاده مینمودند تا آنها را به ناشيانهترين شکل ممکن مضحکه سازند و يک دل سير بخندند. علاوه بر اين با تورق اين خاطرات در میيابيم که رزمندگان ايرانی که بزرگترين رشادت ها و نبوغ ها را در طول دوران دفاع مقدس به نمايش گذاشته اند برای فرار از اردوگاه اسرای ايرانی در عراق به ساده ترين و کودکانه ترين روش ها متوسل می شدند. مرور اين خاطرات ما را به اين واقعيت رهنمون میسازد که شکست نقشه فرار و شهادت دو تن از آزادگان موجب بريدن فريدون و چند تن ديگر از اسرا میگردد. در اين بين فريدون که در سراشيبي سقوط افتاده جذب گروهک منافقين نيز ميشود و با اين کار تير خلاص را به تمام هم بندهای خود که هنوز به بازگشت او اميدوار بودند ميزند. مرور سطور فوق هر خواننده و البته تماشای فيلم هر بيننده منصفی را بر آن میدارد تا به گناهکاری فريدون گواهی دهد. اما صبر کنيد... پايان فيلم شما را متحير ميسازد.
در پايان فيلم و هنگامی که تيم بازجويي قصد انتقال فريدون از بيمارستان به محل باز جويي را دارند، شخصی ناشناس قصد جان او را میکند و در اين ميان فريدون موفق به فرار از دست ماموران میشود. فريدون به سراغ رفيق شفيق خود (قاسم زارع) که در اين سالها کار و بار پر رونقی را بر هم زده می رود و با تهديد او را به مکانی نامعلوم میبرد. در اين مکان است که در مييابيم که تمامی اتفاقات تلخ اين سالها زير سر اين شخصيت ظاهراً نيکوکار بوده؛ او که عضو سازمانی گروهک منافقين میباشد پشت پرده تمام شکنجهها و آزار و اذيت اسرای ايرانی و حتی ترور فريدون قرار داشته است. اما نترسيد، مانند همه فيلمهای هندی اين ساختمان تحت کنترل مامورين قرار دارد و حتی دوربين مدار بسته نيز در داخل ساختمان تعبيه شده تا تمامی وقايع را ثبت و ضبط نمايد. آری مامورين وزارت اطلاعات در تمامی اين سالها متوجه خيانت قاسم زارع و اينکه او عضو سازمانی منافقين میباشد نشده بودند و برای دستگيری او اين نقشه محيرالعقول را ترتيب دادند تا با تهيه فيلم او را رسوا سازند. در پايان نيز فريدون سربلند و سرفراز همراه خانواده خود که خدا ميداند چه کسی آن ها را در آن وقت شب به آن ساختمان آورده رو به سوی نور و روشنايي گام بر میدارند.
دیدگاهها